عشق یعنی یاء و سین !! | ||
این روزها همه چیز یک جور دیگه ای شده .من مانده ام و همه چیز در حال عبور کردن و گذشتن. شبیه آدمی شده ام که ایستاده روی یک بلندی و به دست و پا زدن آدم ها و تلاششان برای زندگی نگاه می کند . نه اینکه انگیزه نداشته باشم ها... نه .... انگار حوصله این همه تلاش شبانه روزی را ندارم . پیر شدم انگار آن هم زودتر از موعد مقرر .با همه آن انگیزه ها و برنامه ها با همه آن خیال ها و رویاها وهمه فکرها . .. .. این روزها قدم زدن در تاریکی و سکوت شب زیر بارون و زمزمه ی آهنگ "بلاتکلیف "رضا یزدانی رو دوس دارم... لذت این لحظات رو مزه مزه میکنم تا دیرتر تموم بشن. این روزها خیلی بیشتر از قبل دلم می خواهد ب من تنهای خودم فکر کنم... من.... من شیفته عکس گرفتنم با اینکه عکاسی حرفه ای بلد نیستم. من دوست دارم گوشه اتاقم بشینم و بخوانم و فیلم ببینم و آهنگ گوش کنم و گهگاهی هم درس بخوانم... من بیرون رفتن راخیلی دوست ندارم... من میدانم چطورو با چه کسانی به من خوش میگذرد....... من ساعت ها بداخلاق میشوم , قیل و قال میکنم و روزهایی هم فکر عصبانیت اصلا به سراغم نمیاید... اصلا!!!! من این روزا فهمیدم اگر هدف و انگیزه ای باشد میتوانم از خواب صبح دست بکشم و ساعت ها سر کلاس بنشینم و تمرکز داشته باشم , بدون ذره ایی اخم... و من این روزها خیلی بیشتر از قبل باران را دوست میدارم! +بعد التحریر: این روزها بی نهایت آلبوم چاوشی رو گوش میدم!! و بی نهایت هم احساس نزدیکی دارم با بند بند اشعار سرزمینم! +بعد التحریر: این روزها دلم یک عینک با شیشه ی 1000... جداره می خواهد که فقط بشینم و آدم ها را تماشا کنم!! شاید آرامش از نیامدن اصوات مزاحمشان کمی مرحممان شد! +بعد التحریر:بابت تاخیر طولانی پــــــــــــــــــــــوزش! مثلا داشتیم درس می خواندیم!!! [ یکشنبه 91/12/20 ] [ 1:47 عصر ] [ سجده ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] |