صدای خس خس نفس هایم فضای اتاق ام را پر کرده...

نمی دانم چند ساعت است که مبهوت و ساکن مثل جنازه ای تازه یخ زده اینجا

روی تختم افتاده ام!

دلم یک خواب طولانی و سنگین می خواهد...

سنگین تر از هوای این روزهای دلم...

بدوووونه بیداری...

بدونه اضطراب و تشویش از کابوس های شوم...

بدونه ترس از نبودن...

بدون لرز...بدون استرس امتحان و کارهای عقب افتاده...

بدون صدای آلارم...

بدون ورود مزاحمان همیشگی...

بدون من...

بدون این من رنجور و خسته...

بدون ضعف و شکستن...

دلم یک ذهن آسوده می خواهد.

فارغ از هر فکر و دغدغه و مسوولیتی.

دلم می خواهد دنیا را برای چند روز رها کنم و همینطور زنده بمیرم.

آرام و ساکن مثل یک مرده!

پشت قاب شیشه ی پنجره...

درست در دل آن پرنده ای که دلش در قفسه آهنین اش گرفته است...

و به شوق آزادی سطر به سطر تنهایی را از بر می کند...

و به آزادی و رهایی از چهار دیواری که برایش ساخته اند می اندیشد...

و درست در همان دم کودک خانه ی پر از کفری هوس سجاده بر سرش می زند...

وضو می گیرد...الله اکبری می گوید...و نمازی می خواند...

و درست در همان لحظه ای که دل به کسی می دهی...احساساتت را خرج می کنی و از عشق می گویی...

ودرست در همان لحظه ای که پسری سوار بر ماشین آخرین سیستمی که از صدقه سری پدرش امورات پر از عشق و حالش را می گذراند...

و پشت چراغ می ایستد و صدای کوبیدن انگشت های پینه بسته و زخم شده ی طفلی گرسنه را به شیشه اتومبیلش می شنود...

و یکجا آدماس هایش را می خرد...

و درست در آن دم که جشن ای برپاست....

و در آن دم که هوس میکنی خطی قرآن بخوانی و جانت را با نوای دل نشین آن صیقل دهی...

در آن لحظه ای که هوس تفالی از حافظ می کنی...

در آن دم که دل کسی را شاد می کنی و لبخند را به لبانش می بخشی...

در آن دم که غروب جمعه ای دلت گرفته و خودت هم دلیلش را نمی دانی...

و در قلب بزرگ و مهربان کوزت...

و در نگاه نافذ و گرم دارسی...

در چشمان پر از انتظار عاشقان صاحب این زمان....

در گرمای دست های همسری برای همسرش...

در تپش قلب های کودک تازه متولد شده...

در شنیدن یک تصنیف...یک موسیقی پر از حس آرامش...

در...

خدا در آنجاست...

خدا در همین نزدیکی هاست...

خدا در دل توست...در دل چشمان عزیزانت...

خدا همین جاست!!پیش من!پیش تو!

پی نوشت:حس خوبی دارم!!من خدا دارم!به زندگیم رنگ بخشیده!

به قول دکتر شریعتی: اگر تنهاترین تنهایان شوم باز هم خدا هست...

او جانشین تمام نداشته های من است....