سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عشق یعنی یاء و سین !!
 
لینک دوستان

دیشب همان جای همیشگی 
روی همان صندلی همیشگی 
نشسته بودم که تو را دیدم


پلک زدم 
و تصویرت 
همراه اشک هایم به پایین نلغزید 
تو واقعی بودی

به رویم لبخند زدی 
من از جا پریدم 
اشک هایم را پاک کردم

تو خندیدی 
من لبخند زدم

تو خندیدی 
من هم خندیدم

تو خندیدی 
من نگاهت کردم

تو از خنده خم شدی 
با انگشتت اشک های مرا نشان دادی و خندیدی
آن قدر خندیدی که همسایه ی رو به رو هم آمد

پشت به تو ایستادم 
از لبه ی پنجره سر خوردم 
و روی زمین نشستم

تو بلندتر و بلندتر خندیدی 
من گوش هایم را گرفتم 
روی زمین مچاله شدم 
گریه کردم...
گریه کردم...

بیرون 
صدای خنده های تو بود 
و چراغ های همسایه ها 
که یک به یک روشن می شدند

می روم توی حیاط...

نفس های عمیق می کشم...

به گل های توی باغچه نگاه می کنم 
یکی از گل ها را لمس می کنم...

روی گلبرگ هایش دست می کشم بعد آرام دستم را 
می کشانم پایین تر...روی ساقه ی گل... باز هم پایین تر...

می رسم به خارش
انگشتم را می گذارم روی خار گل و با تمام قدرت فشار می دهم ،انگشتم می سوزد
و خون از سوراخی که رویش ایجاد شده بیرون می زند.

توی قلبم صدای برخورد شمشیرها می آید 
توی سرم صدای ولوله می آید 
باد صدای خنده های تو را با خودش می آورد
کسی توی قلبم مغلوب می شود و به زمین می افتد 
خون از تنش جاریست 
به انگشت خونی ام نگاه می کنم و می بینم که خونش حتی از سوراخ دست من بیرون می ریزد...



+پ.ن: آخرین جرعه ی عشقی تصنعی که باعث رو دل شده بود! بر زمین ریخت!!!

 


[ شنبه 92/4/1 ] [ 11:51 عصر ] [ سجده ] [ نظرات () ]
          

.: Weblog Themes By themzha :.

درباره وبلاگ

موضوعات وب
امکانات وب


بازدید امروز: 1
بازدید دیروز: 4
کل بازدیدها: 61149