سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عشق یعنی یاء و سین !!
 
لینک دوستان

جالب است...

خیلی جالب...

تکان میخوریم به ما می گویند این فمنیست بازی ها کار تو نیست

!در حد تو نیست!

در صورتیکه تو اصلا به فکر فمنیست بازی نیستی

!اصلا مگر فمنیست بازی است؟؟

اصلا مگر من فمنیستم؟؟؟

گناهمان چیست؟؟؟

در قرن 21 هستیم!!!

هزاران سال از زمان جاهلیتمان می گذرد اما هنوزم اگر گریزی به زندگی ها بزنیم

محدودیت و عقب ماندگی ها را با جان و دل حس می کنیم!!!

در تاکسی که می نشینم باید یا صندلی جلوی بنشینم اگر نه در صندلی پشت آنقدر باید بچسبم به

شیشه و خودم را منقبض کنم و مرد بغل دستی ام هم چنان خود را منبسط تر کند و آزادتر بنشیند و من

همچنان خودم را مچاله کنم!!!

در آخر انقدر به بازویم فشار می آورد و کارتش را در دستم می کشد تا از

ترس آبرویم هم که شده بگیرم...و زودتر از مقصدم پیاده شوم!!!

در آژانس که می نشینم باید سرم را تا روی سینه ام پایین بگیرم و یا به بیرون خیره شوم تا مبادا

چشمم به چشمان حریص راننده که درست آینه را رو به من تنظیم کرده و مدام با دندان ها ی نارنجی

رنگش و صورت کریحش به من خیره شده است و نیش خند میزند نیفتد...

تا می بینند خانمی پشت فرمان نشسته است بلا نسبت رم می کنند...!!!

طفلی که می خواهد دور بزند انقدر جلویش می پیچند و راهش را می بندند تا خودش انصراف بدهد!!

سرشان را از پنجره بیرون می آورند و فحش هم می دهند!!!

..مارا چه به رانندگی!!!!

نمی فهمم که چرا در مجالس و مهمانی ها سفره انداختن ها میز چیدن ها و پختن ها و شستن ها و

دستمال زدن ها مربوط به بانوان است و آقایان در طرف دیگر مجلس لم داده اند و سیگار می کشند و

بحث میکنن.شوخی می کنند و می خندند...می آیند و می خورند و می روند...خانم ها می مانند و یک

عالمه ظرف نشسته!!!شانس بیاورند طرف ماشین ظرف شویی داشته باشد تازه دیگ ها می ماند!!

نمی فهمم چرا اگر در جامعه به زنی تجاوز شود مارک بد حجابی و مقصری را بر پیشانی اش می زنند و

در آخر پس از کلی تحقیر می گویند اگر تو محجبه بودی مرد به گناه نمی افتاد و این بلا سرت نمی آمد..

و حتی از مرد نمی پرسند که چرا بدتر از یک خوک رفتار کرده است...

هیچ گاه نفهمیدم که چرا مادرهایمان مدام به دخترانشان می گویند پسر ها سوء استفاده گر

هستند.

پسرها دختر ها را فقط برای یک چیز می خواهند.پسرها مایه ی بی آبرویی هستند.

مبادا با

پسری دوست شوی!تو منزلت داری.شخصیت داری!!اگر با پسری دوست شوی چشم هایت را در می

آورم!واییی بابات شهیدت می کند!

اما زمانی که پسرهایشان را با دوست دخترهایشان می بینند به او می خندند.

افتخار می کنند از اینکه

پسرشان با عرضه بوده.افتخار به دختر کشی پسرشان...به خانم های فامیل پز می دهند که آره...پسرم

5 تا دوست دختر داره...نمی دونی چقدر دوسش دارند...

راستی...مادرم؟؟

مگر نگفتی پسر ها سوء استفاده گرند؟مگر نگفتی حیوان صفت و پست اند..؟؟؟

مگر نگفتی....؟؟؟

نگفتی؟؟؟

پس چرا می نازی؟به چی پسرت می نازی؟؟؟مرا محجوب بزرگ می کنی و پسرت را آزاد می گذاری؟

در آخر من محجوب و چشم و گوش بسته باید زن یکی از همان حیوان صفت هایی شوم که پش از این

همه لاس زدن و عشق بازی کردن یاد ادامه ی بقای نسل خود افتاده اند!!!

کمی تغییر کنیم!!!

می گویند کلمه ی woman به معنی استفاده ابزاری از زن است و اروپایی ها زن را مثل وسیله می دانند...

ما چه می دانیم؟؟؟از زن چه تعبیر کرده ایم؟؟؟

قربان مردان خائنمان بروم که با عشوه ی یک زن به گناه می افتند و پشت پا می زنند به زن و بچه و

زنگی و خانواده!!!قربان حیوان صفت بودنشان!!!قربان حیایشان!!!

پ.ن1-آقایون من قصد بی احترامی به هیچ کس رو ندارم!!!بلا نسبت بعضی!!!!همه ی این ها وجود دارد!

پ.ن2-درک و شعور فرهنگ که از آسمان نمی آید...خودمان باید بسازیم!تلاش کنیم!فکر کنیم!!!!

پ.ن3-من فمنیست نیستم!!!اگر هم بودم افتخار می کردم!!!به امید آزادی زنان از این همه مارک نا توانیو ضعف و حقارت!!!

به امید آزادی....

 

من برای نبرد با تاریکی شمشیر نمی کشم..چراغ می افروزم...

یا فاطمه زهرا...



[ پنج شنبه 90/9/17 ] [ 3:58 عصر ] [ سجده ] [ نظرات () ]

نشست روی تختش...پتو رو کشید کنار و دراز کشید روی تخت....بدنش را کش و قوس داد...


با مشتش چندتا ضربه زد روی بالشت و سرشو تکون داد تا بالش واسه ی لالا آماده باشه....


کش های چشم بند صورتی اش رو انداخت پش گوشش...چشماشو آروم بست و بسم الله گفت


دستاشو جمع کرد توی سینه اش و خوابید


خیلی آرووووم


داشت می دوید...نفس نفس می زد..

.

پیچید توی کوچه ی فرعی...شالش از سرش افتاد...رسید به ته کوچه...


کوچه بن بست بود...

تنش می لرزید...چسبید به دیوار...توی دستاش تند تند ها می کرد تا یکمی گرم شه...


همون مردی که همه ی راهو دنبالش دویده بود اومد توی کوچه...تو چشماش نگاه کرد وقهقه ای زد و جلو اومد...


دخترک از ترس چسبیده بوود به دیوار و نفس نفس میزد...


کوچه تاریک تاریک بود...


تمام صورت مرد زخم بود...زخم های چرکی و خون آلود...موهای بلند و کثیفش و لباس های پاره و بوی گندش بیشتر از همه چیز دل دخترک را می لرزاند...


انقدر به دخترک نزدیک بود که صدای نفس هایش را می شنید...


صورتش را نزدیک گوش های دخترک آورد...ناگهان دخترک سنگینی چیزی را روی سرش احساس کرد...


پارچه ی بلندی بود...آن را روی صورتش کشید و چشم هایش را پنهان کرد...


پارچه را دور خود پیچید


چند ثانیه ای که گذشت دیگر صدای خس خس نفس های پیرمرد را نمی شنید...


دست های لرزانش را روی صورتش آورد و گوشه ی پارچه را از جلوی چشمان سرخ و متورمش کنار زد...


اطراف را نگاه کرد...


هوا روشن شده بود...از آن مرد هم خبری نبود...و از آن کوچه نیز...


اشک میریخت وتند تند خدا خدا می کرد...


دستانش گرم بودند...دلش نمی لرزید...


راستی...آن پارچه چه بود؟؟؟


چادر مشکی سبکی بر سرش بود...


تا جلوی بینی اش کشید ...عطر خاصی داشت...انقدر خاص که دلش نمی خواست آن را از خود دووور کند...


چادر همان ناجی او...همان آروووم دل دخترک....


چادر همان گم شده ی او...


محکمتر آن را گرفت و در دستانش فشرد... لبخندی از رضایت زد...

...

...

آلارم گوشی او را از خواب پراند...چشم بندش را کنار زد...


دستش را روی سرش برد تا کش چادرش را درست کند...


اما تارهای مویش را در دستانش حس کرد...


نشست روی تخت...


مادرش صدایش زد و گفت:زود باش!دیر شد...الان سرویست میاد...


5 دقیقه ای لباس هایش را پوشید...


کوله اش را روی دوشش انداخت...در کمدش را باز کرد...


چادرش را از روی چوب لباسی...لا به لای لباس ها بیرون کشید...


لبخند زد...

جلوی آینه قدی ایستاد...کش چادر را تنظیم کرد و خندید..از ته ته دلش...


آینه را بوس کرد...مثلا خودش را بوسیده بود...زیر لب گفت مبارکت باشد...


داشت از اتاقش بییرون میرفت که صدای رادیو را شنید...


مراسم پر شور امام حسین دیشب در تمامی مساجد کشور برگزار شد...


یا امام حسین!!!


پ.ن1-این داستان خالی از هر نوع اغراق و دروغه!!اطمینان کنید!


پ.ن2-گاهی لازمه که از بعضی خواب های شبانه امون نگذریم و بیشتر به اونا فکر کنیم!

 

 


[ شنبه 90/9/12 ] [ 11:42 عصر ] [ سجده ] [ نظرات () ]
          

.: Weblog Themes By themzha :.

درباره وبلاگ

موضوعات وب
امکانات وب


بازدید امروز: 6
بازدید دیروز: 8
کل بازدیدها: 62474