باران ! سرود ديگري سر کنمن نيز مي دانم که در اين سوگياران راياراي خاموشي گزيدن نيستاما تو مي داني که در اين شبديوارهاي خسته راتاب شنيدن نيستمن نيز مي دانم که ياران شقايق رادستي به نفريناز ستاک صبح پرپر کردمن نيز مي دانم که شب افسانه ي خود رادر گوش بيداران مکرر کرداما نمي گويمديگر نخواهد رست در اين باغخونبرگ آتشبوته ايچون قامت ياد شهيدانش.يا گل نخواهد دادپيوند دست نا اميدانشباران ! سرود ديگري سر کن!شعر تو با اين واژگان شستهغمگين استترجيع محزون توامشب نيزچون ترجيع دوشين استشعري به هنجاري دگر بسرايآواي خود را پرده ديگر کنباران ! سرود ديگري سر کن! "محمدرضا شفيعي کدکني"