الان ازون لحظه هايي که من تو هپروتم. تو همين لحظه تصميم گرفتم که برم يه ده دور افتاده شير گاو بدوشم و هر کي اسممو پرسيد بگم من ننه قنبرم!!! کاش شيرش کاکائويي باشه...اونم 80%!!! کاش همه اونجا باشيم... يعني کاش همه اونجا بوديمو پامون به اينجا باز نميشد...من و تو با لپاي گل گلي شير کاکائوي گاو مي دوشيديم و خيلي حرفه اي همونجوري که مي دوشيديم مي پاشيديم تو صورت هم. گاواي اونجا خيلي عميق نگات ميکنن. قشنگ شير فهمت ميکنن...
تحمل اينجا سخته....شايد اگه بتونم تشک تختمو جر بدم ، با مشت بزنم تو صورت اون دختره ي فروشنده که جواب منو با ابرو ميده يا با ماشين برم روي هيکل آقاي گ... که مغزش بپاچه بيرون! و يه نفس عميق از ته دل بکشم شايد بتونم يکم با اينجا کنار بيام.