سلام سجده جان ...ببخشيد زودتر نيومدم .راستش تا حال خوب خوندن نداشته باشم سر نميزنم معمولن آدمي نيستم که نخونده بگم چطوره ...
زيبا بود مخصوصن اونجا که نوشته بودي کلافگيشون دست تکون ميداد برام تصورش جالب بود ونيز بوي چمن هاي آب خورده و...درواقع بوي زندگي ...
اما با اين گفته ي جناب کارلوس به شدت مخالفم ...
چون تو شريعت ماي مسلمون اين چيزا راه نداره ونبايدم داشته باشه ...دين ما دين اميده وآدمي بي اميد هيچ وتهيست ...
اما درکل زيبا بود .من عاشقه پاييزم فصلي که توچشاي هرکي نگاه کني عشقو بهت تقديم ميکنه ...هرچند که ما جنوبيا واهوازيا نه پاييز ميدونم چيه نه بهاري ...ما فقط گرما ميدونيم چي هست وفقط 2ماه سرما ...اما عاشق بوي پاييزم ...تشکر خانمي...
پايدار مانيد ودلي الهي تاهميشه ...
الان ازون لحظه هايي که من تو هپروتم. تو همين لحظه تصميم گرفتم که برم يه ده دور افتاده شير گاو بدوشم و هر کي اسممو پرسيد بگم من ننه قنبرم!!! کاش شيرش کاکائويي باشه...اونم 80%!!! کاش همه اونجا باشيم... يعني کاش همه اونجا بوديمو پامون به اينجا باز نميشد...من و تو با لپاي گل گلي شير کاکائوي گاو مي دوشيديم و خيلي حرفه اي همونجوري که مي دوشيديم مي پاشيديم تو صورت هم. گاواي اونجا خيلي عميق نگات ميکنن. قشنگ شير فهمت ميکنن...
تحمل اينجا سخته....شايد اگه بتونم تشک تختمو جر بدم ، با مشت بزنم تو صورت اون دختره ي فروشنده که جواب منو با ابرو ميده يا با ماشين برم روي هيکل آقاي گ... که مغزش بپاچه بيرون! و يه نفس عميق از ته دل بکشم شايد بتونم يکم با اينجا کنار بيام.